بعد از نیم قرن جدایی دو خواهر گمشده پیدا شدند!

لحظات زیبایی بود دیدار دو خواهر بعد از نیم قرن جدایی ، یکی از رفسنجان و دیگری از ان طرف شهر خود را به دفت روزنامه رسانده بودند تا ماجرای دوری شان را بدانند.
کد خبر: ۲۱۱۸۳
تاریخ انتشار:۱۴ دی ۱۳۹۵ - ۱۶:۲۲ - 03 January 2017
به گزارش روز پلاس، ساعت 9 و نیم صبح چهارشنبه هشتم دی، عذرا -خواهر بزرگتر- که همراه پسر و دخترش، پس از ساعت ها سفر با قطار به شوق دیدار با خواهر گمشده اش، خود را از رفسنجان به تهران رسانده بود، وارد ساختمان روزنامه شد. بانوی 62 ساله با چادری گلدار برسر و شوقی در نگاه، آنقدر خوشحال وهیجان زده بود که لبخند از لبانش نمی رفت؛ گهگاه نیزچشمانش پر از اشک می شد و بغضش را فرو می برد. قرار بود دقایقی بعد خواهر کوچکترش را برای نخستین بار و پس از یک عمر دوری ببیند تا در آغوش هم و با گریه های شوق، غبار انتظاری دیرپا را از چهره های یکدیگر بشویند. با نگاهی سرشار از اشتیاق چشم به در داشت و لب هایش از اضطراب دیدار با خواهر می لرزید. 

دقایق چه کند و کشدار می گذشت. سرانجام انتظار به سر آمد و در باز شد وعمه زهرا و دخترش پری وارد اتاق شدند. اما خواهرش کجا بود؟!

ماجرای جدایی و دیدار دوباره دو خواهر 

این پرسش در چشم های نگران عذرا نقش بست ولی امیدش را از دست نداد. عمه خانم با لبخندی بر لب و قامتی خمیده چند قدمی جلو آمد. انگار خون، خون را می کشید که در میان همه حاضران، به عذرا خیره شد و اشک در چشمانش جوشید. با لب هایی رعشه دار تکرار کرد؛ عزیزم... پاره وجودم، یادگار گمشده برادر... و برادرزاده اش آغوش گشود. عذرا هم با دیدن عمه بغضش ترکید و اشک های او هم سرازیر شد. عمه زهرا نگاهی به صورت او انداخت و ناباورانه به سمت دخترش چرخید و گفت:«عذرا چقدر شبیه دایی امامعلی است. چشمانش را ببین، انگار برادر مرحومم داره نگاهم می کند.» دخترش هم گفته مادر را تأیید کرد و به صورت دختر دایی اش بهت زده خیره ماند.فضای خاصی اتاق را فرا گرفته بود. 

عمه خانم مدام دستمال سفیدش را به چشم هایش می کشید و خداوند مهربان را شکر می کرد. می گفت:«امامعلی چند باری به من گفته بود که دختری در کرمان دارد و قول داد یک روز مرا پیش او ببرد اما حیف که اجل مهلتش نداد و قبل از اینکه عذرا را ببیند فوت کرد.»

لحظات فراموش نشدنی 

 چشم ها پر از اشک بود و لب های همه می خندید. همه در انتظار آمدن طاهره خواهر کوچکتر عذرا چشم به در داشتند و عذرا از همه بی تاب تر بود. سرانجام انتظار پرالتهاب سرآمد و طاهره وارد شد. بغض ها در گلو گره خورده بود و اشک بی اختیار از چشم ها سرازیر می شد. دو خواهر یکدیگر را در آغوش کشیده بودند و عاشقانه اشک می ریختند. عذرا سر و تن خواهر را می بویید. انگار بوی پدر را در وجود او می جست و هق هق گریه اش بلند می شد. لب هایش انگار پی کلامی برای بیان احساس می جنبید اما از شرح احساسش عاجز می ماند. دو خواهر با چهره هایی از جنس اشک کنار هم نشستند و جای پدر چقدر خالی بود. 

عذرا هرگز پدر را ندیده بود اما آنقدر عمه زهرا از شباهت آنها گفت که در همان دقایق دیدار، تصویری گنگ و مبهم از پدر در ذهنش نقش بست. خواهرش، طاهره که 8 سالی از او کوچکتر بود، اما از کودکی تا زمان مرگ پدر در کنارش بود و از او خاطرات زیادی داشت تا برای خواهرش تعریف کند؛ می گفت:«پدرمان مهربان و دلسوز بود و آخرین ماه های عمرش مرتب می گفت؛ «می خواهم دختر گمشده ام را در کرمان پیدا کنم.» پدر پس از مادر عذرا در کرج ازدواج کرده بود و دختری هم به نام شکوفه دارد. من از  بچگی، شکوفه را می دیدم. پدرمان زیاد به دیدنش می رفت اما بعد از فوت پدر و برگزاری مراسم چهلم دیگر شکوفه به دیدنم نیامد. شانزده سالی می شود که از او خبر ندارم.»

نجوا با عکس پدر 

 طاهره چون می دانست عذرا هرگز پدر را ندیده، با خود شناسنامه عکسدار پدر و چند عکس خانوادگی آورده بود. پس از اینکه کنارش نشست، عکس ها را یکی یکی به دست خواهرش داد. وقتی عذرا تصویر پدر را دید چند باری عکس را بوسید اما گریه امانش نداد تا کلمه ای به زبان بیاورد و آنگاه عکس پدر را بر چشمانش گذاشت و در میان گریه بی امانش، زیر لب با عکس پدر نجوا کرد. این صحنه همه را به گریه انداخت.

روایت عجیب یک زندگی 

عذرا در سال 1333 در تهران متولد شده بود. اما تنها 44 ماه پس از تولدش، پدرش آنها را ترک کرد و به تهران آمد. سفری که هرگز بازگشتی نداشت. 

دختر عذرا که با مادرش به دفتر روزنامه آمده بود، درباره روایت گذشته که از زبان مادربزرگ خود شنیده بود گفت:«مادربزرگم در کاروانسرای تهران کار می کرد. پس از مرگ شوهر اولش، با پدربزرگم(امامعلی) که به او «علی قزوینی» می گفتند ازدواج کرد که حاصل این ازدواج مادرم عذرا است. آنها بعد از تولد مادرم به رفسنجان رفتند اما پدربزرگم پس از چند ماه به تهران بازگشت و دیگر سراغ خانواده اش را نگرفت. این رابطه یک سال بعد با طلاق رسمی آنها تمام شد و حتی پدربزرگم برای مراسم ازدواج مادرم هم نیامد.... مادرم، عذرا در رفسنجان ازدواج کرد و من و برادرم هم در آنجا به دنیا آمدیم و تشکیل خانواده دادیم.» 

عذرا که تا آن لحظه سکوت کرده بود، گفت:«من این اتفاقات را تقدیرم می دانم و از پدرم گلایه ای ندارم. وقتی برای نخستین بار صدای خواهرم را از پشت تلفن شنیدم خیلی خوشحال شدم که بعد از سال ها خواهری پیدا کرده ام اما می ترسیدم طاهره مرا خواهر خودش نداند. به همین خاطر به او گفتم:«مرا به خواهری قبول داری؟» و با شنیدن جواب مثبت او، خوشحالی ام چند برابر شد. الان هم فقط افسوس می خورم چرا زودتر به فکر نیفتادم. شاید می توانستم پدرم را هم ببینم.» 

وقتی عذرا حرف می زد عمه زهرا یاد برادر و سرنوشت غم انگیز عذرا و جدایی او از پدر، دلش را به درد آورده بود.بعدهم سری به تأسف تکان داد و گفت:«خدا را شکر می کنم که دختر گمشده برادرم را پیدا کرده ایم. من از ازدواج برادرم(امامعلی) با مادر عذرا خبر نداشتم. اواخر عمرش چند بار به این موضوع اشاره کرد اما نشد که دنبال عذرا برویم. وقتی امامعلی با زن دیگری یعنی مادر شکوفه ازدواج کرد، چون او بیوه بود خیلی عصبانی شدیم ولی بعد از طلاق این زن، برادرزاده ام، شکوفه را می دیدیم. شکوفه را  به خانواده ای سپرده بودند و شنیدیم که زندگی آسوده ای داشت اما سال ها است که این دختر را هم ندیده ام و مشتاق دیدنش هستم.»طاهره هم با آوردن نام پدر اشکش سرازیر شد. نگاهی به خواهرش، عذرا کرد و گفت:«من روزی که نخستین بار صدای عذرا را شنیدم حس عجیبی داشتم. وقتی گوشی تلفن را گذاشتم به گریه افتادم و به دخترم گفتم هم خوشحالم، هم ناراحت. خوشحال از اینکه عذرا پس از عمری، خانواده اش را پیدا کرده اما وقتی خودم را جای او می گذارم خیلی غمگین می شوم. راستش ناراحتم چون نمی دانم چرا پدرم که این قدر مهربان و ساده دل بود، دخترش، عذرا را این طور رها کرده است. کاش پدر بود و به این سؤالم جواب می داد...»

همدلی مردم تاکستان 

 سرهنگ طاهری هم که بازنشسته نیروی هوایی است و به نمایندگی از مردم مهربان تاکستان برای حضور در این دیدارشورانگیز به تهران آمده بود به خبرنگار حوادث «ایران» گفت:«من و تعدادی از دوستانم هر روز صفحه حوادث را می خوانیم و روز 188 آبان که  این خبر را دیدیم واقعاً منقلب شدیم. من و قصاب محل مان، فرهاد جلیلوند در تاکستان با هم پیگیر قضیه شدیم. پس از چند بار تماس با دفتر روزنامه ایران و گرفتن اطلاعات لازم به ثبت احوال رفتیم و با راه هایی که می دانستیم کپی شناسنامه مرحوم امامعلی حبیبی- پدر عذرا- را به دست آوردیم. اما این اطلاعات کافی نبود. بنابراین به بهشت زهرا رفتیم تا حداقل از آن طریق نشانی فردی را که آن مرحوم را دفن کرده، پیدا کنیم. کار سختی بود اما انگار خدا به این خانواده نظر کرده بود چون درست زمانی که به بن بست رسیده بودیم یکی از دوستانمان، این پدر را شناخت و از طریق چند واسطه شماره دختر عمه زهرا را گرفتیم و به آنچه می خواستیم رسیدیم. این لحظه فراموش نشدنی است و امیدوارم دو خواهر سال های سال کنار هم شاد زندگی کنند.»سرهنگ طاهری و فرهاد جلیلوند که به گفته اهالی تاکستان به «جوانمرد قصاب» در محل معروف شده، در وصف دیدار دو خواهر شعرهایی نیز سروده بودند که در پایان این دیداربرای حاضران خوانده شد.

خبرگزاری برنا
سایر اخبار
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
ارسال نظر
روایت تصویری
نگاه دوم
پیشنهاد سردبیر
پربازدیدها

پيام واضح ايران به جهان/ سردار تنگسیری: اگر نفتکشی از ایران ببرید جبران خواهیم کرد

کانال مهمی به نام عمان / چرا مسقط برای ایران و آمریکا مهم است؟

به تخلفات پیام‌رسان‌های داخلی رسیدگی می‌شود/ جزییاتی جدید از پرونده بابک زنجانی و چای دبش/ آخرین وضعیت پرونده باغ ازگل

بلینکن مدعی شد: توافق امنیتی عربستان برای عادی‌سازی روابط با اسرائیل در مراحل پایانی است/ قرار بود در ‍۱۰ اکتبر سال گذشته این اتفاق رخ دهد

نفتکش آمریکایی «Niovi» و کشتی «MSC Aries» متعلق به رژیم صهیونیستی در یک قاب/ اعتماد به نفس ایران در تسلط بر دریا

قرعه‌کشی مرحله یک‌چهارم جام حذفی ایران

آیا رژیم صهیونیستی به رفح حمله می‌کند؟

واکنش حماس به عملیات شهادت طلبانه شهروند ترکیه

پشت پرده برخورد پلیس آمریکا با معترضان‌/ آیپک؛ اتاق فرمان سرکوب بیداری دانشجویی

فوتوشاپ کار نابلد و گاف‌ بی‌بی‌سی درخصوص پرونده نیکا شاکرمی/ آب قطعه!

عکس‌/ استوری مشکوک بیرانوند در آستانه بازی با سپاهان

چرا سفر بلینکن به ریاض نمی‌تواند آرزو‌های آمریکا برای نجات رژیم صهیونیستی را برآورده کند؟/ قفل عادی‌سازی!

رسانه عبری: نتانیاهو در محاصره ۳ میدان مین است

اختیارات «خطیر» در استقلال محدود شد/ نماینده هلدینگ همه کاره شد

بن گویر، وزیر امنیت ملی اسرائیل بر اثر سانحه رانندگی مجروح شد

قانون مالیات بر عایدی سرمایه تغییرات گسترده ای داشته و صرفا اصلاح ایرادات شورای نگهبان نبوده/ این قانون برای کسانی است که می‌خواهند قدرت خریدشان را حفظ کنند

ستاره استقلال مشاور املاک خانه شد!

کارت بانکی ۶ بانک حذف می‌شود

الحوثی: رژیم صهیونیستی بیمارستان‌های غزه را به گور‌های دسته‌جمعی تبدیل کرده است

علائم جسمانی انواع اضطراب‌/ اضطراب اجتماعی چیست؟

۲۴میلیارد دلار دولتی برای ۱۰۰وارد کننده عمده/ رانت ۴میلیارد دلاری مونتاژکاران خودرو چینی/ اختصاص ۷۰۰میلیون دلار به داریا همراه واردکننده تلفن همراه از چین/ بانک مرکزی تامین ارز را انجام داد، چرا قیمت ها ثابت نمی ماند؟ + لیست

ایران خودرو با سمند هم خداحافظی کرد

موضع جدید عربستان در رابطه با جنگ اسرائیل و غزه

پيام واضح ايران به جهان/ سردار تنگسیری: اگر نفتکشی از ایران ببرید جبران خواهیم کرد

چرا فرانسه از فهرست ۱۰ اقتصاد برتر جهان حذف می‌شود؟

پایان دوران مدارا با قاره سبز/ اروپاییان خواستار بازگشت یکطرفه و کامل ایران به توافق هسته‌ای هستند!

۹ محصول ایران خودرو ارزان شدند

محمدصادقی بازیگر فراری: تعریف جنسیتی مشخصی ندارم/ بدونِ هویتِ جنسی

بن گویر، وزیر امنیت ملی اسرائیل بر اثر سانحه رانندگی مجروح شد

زمانی برای تسویه حساب های قدیمی با اردن

مالکان استقلال و پرسپولیس مشخص شدند

عربستان خواستار تصویب قطعنامه ای علیه اسرائیل در شورای امنیت شد

واکنش وزیر ارتباطات به محدودیت‌های جدید اینترنت

وقتی مزخرفات کارشناس اسرائیلی درباره ایران و ربع پهلوی تحلیلگر آمریکایی را به قهقهه و واکنش واداشت!

دلیل علمی تغییر ناگهانی احساسمان به یک فرد در ابتدای رابطه؛ از جذابیت اولیه تا انزجار

راهکار تقویت ذهن کودکان؛ والدین چه نقشی دارند؟

عاملان حمله تروریستی چابهار از افسران سرویس های آمریکایی و اسرائیلی ها جدا نیستند/ کشوری که تروریست‌ها از خاک آن حمله را آعاز کردند باید پاسخگو باشد

هوش هیجانی چیست و چه اهمیتی دارد؟ مولفه ها، نشانه ها و تقویت EQ

واکنش صدر اعظم آلمان بر پاسخ احتمالی رژیم صهیونیستی به ایران

موضع‌گیری درخصوص آیفون‌ ممنوعه و سکوت درباره موبایل مسافری

جا زدن پل‌های شناور به جای سامانه پدافندی/ احمق و احمق‌تر! / دروغ شاخدار به روایت تصویر

بررسی سرمایه گذاری های اخیر مهدی فضلی/ خیز گلرنگ برای حذف اسنپ، دیجی‌کالا و فیلیمو؟/ جنگ قدرت در اکوسیستم استارتاپی